جیغ
۱۳۸۳ مهر ۳۰, پنجشنبه
امروز با يه آقاهه ي بي ادب دعوام شد.بي ادب بود به منم توهين کرد.حقش بود.

امروز کلاس رو پيچونديم و رفتم پيش زهره و مرتضي.اونقدر اين مرتضي ي احمق شوخي شوخي لگد حواله من کرد تمام تنم درد ميکنه.البته خودشم بي نصيب نموند.

امشب بعد چند هفته که از پيغامها و حرفهاي ازاردهنده ئ پسرخاله هه خبري نبود يک ايميل ازش دريافت کردم ميدوني چجوري؟ اقا کامنت ميذاشته واسم با اسم ناشناس.هميشه هم بوده ها..من خر نميدوستم.اخه از کجا بايد ميدونستم. يه چزي بهم گفت منم جوابشو ايميل کردم.جوابمو که داد با ايميل اصليش داد.تمام تنم يخ کرد.اين دست از سرم بر نميداره؟ مامان چي؟بقال سر کوچه چي؟ملت تو خيابون جي؟ارين چي؟اريا چي؟اميد چي؟
چقدر تنهام.چقدر براي کشيدن همه چي تنهام.چقدر من کوچيکم.فيل خودتي اقاي رت باتلر؛من خيلي کوچولو ام؛باور کن

اسکارلت درون من داره بزرگ ميشه؛مثل اينکه