جیغ
۱۳۸۲ بهمن ۷, سه‌شنبه
از صداي کليک چراغ حمام٫ از صداي در اون اطاق٫از صداي در خونه وقتي که باز ميشه٫وقتي که بسته ميشه٫از صداي تلفن٫از صداي پا٫از صداي پريدن يه مربع کوچولو جلوت که فقط توش يه مشت کلمه داري٫از صداي خودم وقتي به سوال هميشگي:خوبي؟ جواب مثبت ميدم و هيچکس نميپرسه چرا تن صدات هيچوقت بالاتر نميره٫از صداي قاشق و چنگال و ليوان و اخبار٫از صداي خودم وقتي از تب اروم ناله ميکنم٫از صداي سرد سرد سرد ٫از تمام چيزايي که تنم رو يخ ميکنن٫از صداهايي که هيچوقت نميشنومشون٫از صداي شاد تو که اشک منو از پشت سيمها نميبيني ٫از صداي غمگين تو که فکر ميکني شادم و صورت مچاله ام رو نميبيني٫از صداي غرش هواپيما وقتي که توي ماشين از کنارش رد ميشم ٫از صداي خودم که دائم سرم فرياد ميزنه با من چه ميکني؟
...
ميخواستم بگم متنفرم