جیغ
۱۳۸۲ بهمن ۵, یکشنبه
من يخ زدم.هيچي گرمم نميکنه.اونقدر لباس پوشيدم که خودمم توش گم شدم.همه چي يخ زده .همه جا سرده.افتاب مثل يه روياي دور و محاله.صبحا قبل اينکه چشمامو باز کنم ميگم تو رو خدا امروز ديگه باش.يخ زدم اخه خورشيد بيرحم.چقدر ميري پيش بقيه٫خوب يکمم پيش من بيا ....نمياي؟
به درک.تو حقت همونه که ابرا بيان روسري بندازن به سرت.تو رو چه به درک عرياني