جیغ
۱۳۸۲ بهمن ۲, پنجشنبه
پاشو پاشو.چشماتو باز کن.ببين آفتاب در اومده.دو روز ديگه بيشتر نمونده.بعد مبتوني بيشتر بخوابي و خسته تر پاشي.پاشو گلم.به اين فکر کن که جمعه وقت داري اشپزي کني و موقع اشپزي گرم بشي.همه جا ساکته.صداي مزخرف کبوترا هم نمياد.
به اين فکر کن که يه کم افتاب از کنار پنجره اومده تو.شايد امروز يه کم گرمتر باشه.پاشو.
افرين دختر گل.پاشو.ببين به اين فکر کن که مامان احتمالا الان رفته شمال و خوش ميگذره بهش.به هيچي ديگه فکر نکن.اصلا به هبچکدوم از بدبختي هاي ديگران فکر نکن.هممون يه روز ميميريم راحت ميشيم.بهت قول ميدم.خوب؟خوب؟