جیغ
۱۳۸۲ دی ۵, جمعه
تشريفمونو چند ساعت ديگه ميبريم.حوصله نوشتن ندارم.صد ساعته که بيدارم شب و روزو قاطی کردم.دلم ميخواد بنويسم اما بايد وسايملو تازه جمع کنم ساعت شد ۶ صبح !بازمن آدم نشدم که بگيرم شبو بخوابم.افاضات بماند برای هفته بعد