جیغ
۱۳۸۲ آذر ۱۲, چهارشنبه
غروبا که دارم بر ميگردم اينه جلومو ميکشم پايين. انگار خيالم راحت ميشه که با خودم هستم.غروبي پشت اين چراغ قرمزه داشتم واسه خودم شکلک در مياوردم. بعد سرمو برگردوندم ديدم اقاهه تو ماشين بغلي محو ادا بازيهاي من شده.طفلک! ديوانه نديده بود انگار تا حالا